جدول جو
جدول جو

معنی تب بر - جستجوی لغت در جدول جو

تب بر
هر دارویی که تب را قطع کند یا تخفیف بدهد
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
فرهنگ فارسی عمید
تب بر
(اَ سا)
که تب برد. که تب قطع کند. دافع تب. قاطع حمی. که علاج تب کند، دارویی تب بر. هر دوا که قطع تب کند. دواهای تب بر: کتین، پوست بید، اکالیپتوس. خینورمین بهترین تب برها است. آتبرین در مالاریا تب بر است
لغت نامه دهخدا
تب بر
هر داروئی که تب را قطع کند یا کاهش دهد
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
فرهنگ لغت هوشیار
تب بر
((تَ. بُ))
چیزی که تب را قطع کند
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
فرهنگ فارسی معین
تب بر
آنتی پیرین
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَبْ بُ)
آلتی که داروگران بدان حب سازند
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
بریدن تب. قطع شدن تب:
نی کلکش به نیشکر ماند
کز پی تب بریدن بشر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
لازم تب بردن است. (از بهار عجم) (از آنندراج). دور شدن تب:
عشقی که صادق است بود ایمن از زوال
این تب برون نمیرود از استخوان صبح.
صائب (از بهار عجم).
رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ بَ فَ)
نوعی تب در گوسفند که دانۀ سپیدی بر لبهای حیوان پیدا آید. تب قلاعی. حمی قلاعی
لغت نامه دهخدا
(عُ مو مَ)
عبارت از دور کردن تب بود. (آنندراج). رجوع به تب بر شود
لغت نامه دهخدا
گویه بر ابزار دارو سازی آلتی که دوا سازان با آن خمیر های لوله شده دارویی را بریده و بعدا بصورت حب در آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تپق با پا، با سر فرود آمدن، تنبیه کردن، توسری زدن
فرهنگ گویش مازندرانی